جدول جو
جدول جو

معنی گرم خان - جستجوی لغت در جدول جو

گرم خان
(گَ)
دهی است مرکز دهستان گرمخان بخش حومه شهرستان بجنورد، واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری بجنورد. سر راه شوسۀ عمومی بجنورد به قوچان. هوای آن معتدل، دارای 329 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود و محصول آن غلات و بنشن و تریاک و باغات انگور دارد. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. دفتر ازدواج و طلاق دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرم دار
تصویر گرم دار
غصه دار، اندهگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم کین
تصویر گرم کین
آنکه کینه ای سخت دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرمابان
تصویر گرمابان
گرمابه، گرمابه بان، استاد حمامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم خیز
تصویر گرم خیز
گرم خیزنده، چست و چالاک، تیزرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرم خانه
تصویر حرم خانه
حرم سرا، اندرون سرای، اندرونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم تاز
تصویر گرم تاز
آنکه به شتاب تاخت کند، گرم تازنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم خانه
تصویر گرم خانه
جای گرم، خانۀ گرم
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ پَ)
تیزران. (آنندراج). چابک و تیزرو
لغت نامه دهخدا
(گَ)
قسمی از میوه باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
کنایه از بسیاردوست و بامحبت واختلاطکننده. (برهان) (آنندراج) (غیاث) :
شب نه در خوابم که بینی چشم حیرانم بهم
کز سرشک گرم خون چسبیده مژگانم بهم.
محمدسعید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ)
نام یکی از دهستان های بخش حومه شهرستان بجنورد. محدود است از شمال به دهستان تکمران و گیفان از جنوب به کوه باباموسی، از مشرق متصل به خاک زعفران لو. موقعیت دهستان کوهستانی. هوای آن معتدل و محصول عمده آنجا غلات و تریاک. باغات و محصول دامی بحد کافی دارند. ساکنین از طوایف پیچرانلو میباشند که شغل آنها عموماً زراعت و گله داری است. این دهستان از 36 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و در حدود 7971 تن جمعیت دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ / نِ)
خانه ای که در زیر زمین برای سکونت ایام سرما سازند. (آنندراج) ، گلخانه. محلی که برای پرورش گل و گیاه در آفتاب رو با شیشه ها میکنند و با طرزی خاص بوسیلۀ پهن یا بخاری یا لولۀ آب گرم حرارت بدانجامیدهند. محل پرورش گل در زمستان. رجوع به گلخانه شود، آنجای از حمام که زیر آن خالی است ودر آن آتش می افروزند، حجره ای مر دواسازان را که داروها در آن میخشکانند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان چهاردولی بخش قروۀ شهرستان سنندج، واقع در 22000گزی جنوب خاوری قروه و 9000گزی شوسۀ قروه به همدان. هوای آن سرد دارای 195 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و توتون و میوه جات و انگور و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه، جاجیم و گلیم بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
جلد چابک تیزرو: برانگیخت پس چرمه گرم خیز بیفکند بر هندوان رستخیز، سحر خیز، صوفی که جهت نوافل پیش از پایان شب برخیزد، نماز شب گزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گور خان
تصویر گور خان
ترکی پاژ نام فرمانروایان ختن
فرهنگ لغت هوشیار
گرمابه بان استاد حمامی، گرمابه حمام. توضیح: این بیت را برای هر یک از دو معنی فوق شاهد آورده اند: ببانگ ماهی بریان و ریش بزغاله بحرمت رسن و دلو چاه گرمابان. (بدیع سیفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد خوان
تصویر گرد خوان
سفره گرد خوان مدور، میز گرد، آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم باد
تصویر گرم باد
باد گرم، باد سموم
فرهنگ لغت هوشیار
تابنده با حرارت بسیار: بجشن همایون میمون تو چو گشت آفتاب از حمل گرمتاب... (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بشتاب تاخت کند تند تازنده: آن مشرب سرد گرم تاران ترآخور جان خشک بازان... (تحفه العراقین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم ران
تصویر گرم ران
تیزرو تندران گرم رو، چابک چالاک
فرهنگ لغت هوشیار
معاشرت کننده دوست رفیق: گرم دارانت ترا گوری کنند طعمه موران و مارانت کنند. (مثنوی) غصه دار اندوهگین: شب در آن حجره نشست آن گرم دار بر امید و عده آن یار غار... (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم خون
تصویر گرم خون
کسی که با مردم بسیار معاشرت کند خون گرم
فرهنگ لغت هوشیار
تند سریع، پرشور پرشوق: دل براه طلبت گرم عنان میبایست دیده شوقم از این به نگران میبایست. (از عالم آرا)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که کینه ای سخت دارد دشمن قوی: سرد نفس بود سگ گرم کین رو به از آن دوخت مگر پوستین. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
خانه ای که در زیر زمین برای سکونت در ایام سرما سازند، محلی که برای پرورش انواع گل و گیاه در آفتاب رو سازند و دیوار ها و سقف آنرا از شیشه کنند گلخانه، جایی از حمام که زیر آن خالی است و در آن آتش افروزند، حجره ای که دارو سازان دارو ها را در آن خشکانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرم خانه
تصویر حرم خانه
اندرونی، سرای
فرهنگ لغت هوشیار
گرما یافتن حرارت پذیرفتن، تحریک شدن برانگیخته شدن: و مزاج دل عزیزش بطلب انتقام گرم شود، خشمگین شدن: بعد از آن چون منافقان دروغ بر عایشه نهادند... رسول ص گرم شد و او را با خانه پدرش فرستادند. شهرت یافتن شیاع یافتن: در جهان گرم شد که شاه جهان روی کرد از سپاه و ملک نهان... (نظامی) یا گرم شدن بازار... پرداد و ستد شدن، رونق یافتن، یا گرم شدن چشم. بخواب رفتن، یا گرم شدن در (به) سخن. گرم صحبت شدن، یا گرم شدن سجده. اشتغال ورزیدن کسان بسجده و عبادت. یا گرم شدن سربه... مشغول شدن، مست گشتن: نه نرم شود دلت بصد لابه نه گرم شود سرت بصد مینا. (مسعود سعد) یا گرم شدن صحبت (گفتگو)، گفتگوی جالب توجه بین دو یا چند تن بعمل آمدن گل انداختن صحبت: بزودی صحبت میان آن دو گرم شد، یا گرم شدن آن بسبب گفتگو های مجلس. خوشایند گشتن جالب و هنر نماییها
فرهنگ لغت هوشیار
((گَ. نِ))
محوطه ای برای پرورش گل و گیاه که بخشی از سقف و دیوارهایش شیشه ای است و دما و رطوبت آن نسبتاً ثابت نگه داشته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرم گاه
تصویر گرم گاه
میان روز که هوا بسیار گرم است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرم عنان
تصویر گرم عنان
((~. عِ))
تند، سریع، پرشور، پرشوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرم شدن
تصویر گرم شدن
((~. شُ دَ))
حرارت پذیرفتن، سرحال شدن، به شوق آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرم سخن
تصویر گرم سخن
((~.سُ خَ))
خوش صحبت، خوش گفتار
فرهنگ فارسی معین
مرتعی در منطقه ی سوادکوه، از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی